خلبانی که به «شیر نیروی هوایی» ملقب شد
او به عنوان دانشجویی خوب فارغالتحصیل شد و نشان خلبانی را بر سینه نصب کرد. پاییز 1353 به کشور برگشت و با درجه ستوان دومی، بعد از خاتمه دوره رزمی شکاری «اف-5 »در پایگاه چهارم شکاری دزفول، همان جا ماند و به خدمت مشغول شد.
سال 1356 به پایگاه هوایی تبریز منتقل شد و در «گران 22 »امور پروازی را انجام داد. صبح پیروزی انقلاب اسلامی، او و همراهانش به سرپرستی سروان خلبان اسماعیل ناصحیپور با لباس پرواز به محدوده حرم رضوی رفتند و مورد استقبال مردم انقلابی قرار گرفتند؛ به نحوی که بر دوش جماعت تا تالار آینه حرم هشتمین اختر تابناک ولایت هدایت شدند. در آنجا با حجتالاسلام ناصر واعظ طبسی(تولیت آستان قدس رضوی) نیز ملاقات کردند.
چند روز بعد به پایگاه هوایی تبریز برگشته و با جمعی از همکاران، گروهی به نام «مخلصین» را تاسیس کردند و با برگزاری کلاس قرآن، در جهت ترویج مسائل اعتقادی و فرهنگی همت گماشتند. مصطفی اردستانی سال 1356 با خانم «منیر السادات اردستانی حبیبآباد»، پیوند زناشویی بست و صاحب دو دختر و دو پسر به اسامی مریم(1357)، اعظم(1359)،محمد(1362) و مهدی(1365) شد.
اردستانی چند روزی از پایگاه هوایی تبریز به مرخصی رفته بود که جنگ به کشور تحمیل شد و او بلافاصله خود را به پایگاه رساند و پروازهای جنگی داوطلبانه را شروع کرد.
در سال 1360 با دریافت درجه موقت سرهنگ دومی، فرماندهی پایگاه هوایی پنجم امیدیه را برعهده گرفت اما هرگز از انجام دادن پروازهای مستمر علیه دشمن دور نشد. این پایگاه گرمسیری هنوز فاقد امکانات کافی از جمله آب، فروشگاه، حتی فضای سبز و ... بود و فقط از بخشی از ساختمانهای آن بهرهبرداری میشد از این رو مصطفی سختی زیادی برای آمادهسازی آن تحمل کرد.
سال 1363 به سمت معاون عملیاتی پایگاه دوم شکاری و پس از سه سال انجام وظیفه در این مسئولیت، به عنوان مدیر آموزشی نیروی هوایی ارتش منصوب شد.
اردستانی در این سه سال به همراه عباس بابایی «قرارگاه رعد» را در پایگاه هوایی امیدیه تشکیل داده و با شیوهای تازه عملیات نبرد هوایی را مدیریت و اجرا کردند. سال 1366 به سفر حج تمتع مشرف شده بود ک همرزم دلیرش، عباس بابایی، به شهادت رسید. وقتی به تهران برگشت،مسئولیت معاون عملیات فرماندهی نهاجا را برعهده گرفت و بر مسند پر مسئولیت بابایی تکیه زد.
او در خلال جنگ، ماموریتهای مهم و پرخطر را داوطلبانه میپذیرفت و در واقع به دنبال چشیدن طعم شیرین مرگ شهادتگونه، با سرعت نزدکی به صوت پرواز میکرد اما فرشته مرگ گویی از دست او در فراری طولانی بود. مصطفی در سالهای دفاع مقدس نزدیک به 400 سورتی( تعداد) پرواز انهدام اهداف در عمق خاک دشمن و پشتیبانی نزدیک هوایی از نیروهای سطحی را به عنوان یک رکورد در پرونده خود ثبت کرد و در عین حال پروازهای گشت رزمی، پوشش هوایی، اسکورت و آزمایشی را نیز انجام میداد.
سرانجام در 46 سالگی و زمانی که فکرش را نمیکرد به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت، آن هم براثر سقوط هواپیما، رسید. شامگاه 15 دیماه 1373 در یک ماموریت کاری، وقتی منطقه هوایی شهید بابایی اصفهان را به قصد تهران ترک کرد، هواپیمای «جت استار» حامل او و همراهانش در 64 کیلومتری پایگاه جنگ اصفهان دچار سانحه شد و اردستانی همراه فرمانده فقید نیروی هوایی، سرلشکر منصور ستاری، علیرضا یاسینی و چند تن دیگر از مسئولان و کارکنان نیروی هوایی ارتش به دیدار معبود شتافتند.
از خاطرات مهم امیر سرتیپ شهید مصطفی اردستانی میتوان به انجام دادن عملیات فوقالعاده مهم ایذایی(عملیات بینظیر حمله هوایی به پایگاههای سه گانه الولید) و حمله به فاو در عملیات بزرگ «والفجر 8 » اشاره کرد.
خاطره اول:
ستوان یکم اردستانی روز 15 فروردین ماه1360 با رهبری یک عملیات سه فروندی که ستوان یکم ابراهیم توکلی و ستوان یکم شفیع حسینپور در دو سمت بالش پرواز میکردند، به پالایشگاه نفت کرکوک حمله، و آن را منهدم کردند. ویژگی این عملیات که در نوع خود یک ماموریت برون مرزی مستقل محسوب میشد در این بود که آنها پس از انهدام پالایشگاه باید با افزایش ارتفاع گاهی خود را در معرض دید رادارهای عراق قرار میدادند تا افسران کنترل شکاری و سامانه پدافندی عراق تمام تمرکز خود را روی آنها قرار دهند بدین ترتیب هشت فروند فانتوم که برای کوبیدن سه پایگاه موسوم به «الولید» در غربیترین نقطه خاک عراق اقدام کرده بودند و دو تانکر غول پیکر که به آنها سوخت میداد بتوانند به سلامت منطقه را ترک کنند. خوشبختانه هر دو عملیات با موفقیت و بدون مشکل انجام شد و خسارتی جبرانناپذیر به حیثیت بینالمللی و تجهیزات عراق وارد آمد.
خاطره دوم:
روز 24 بهمنماه 1364 نیز عملیات سنگینی از سوی «قرارگاه رعد»، مستقر در پایگاه پنجم شکاری امیدیه، علیه مواضع دشمن در منطقه عملیاتی والفجر 8 انجام شد. چندین دسته هواپیمای اف -5 با انواع مهمات هر دو دقیقه از باند پرواز بلند میشدند و به سوی اهداف تعیین شده حمله میبردند. پنجمین دسته پروازی، سرهنگ مصطفی اردستانی و سروان احمد مهرنیا بودند. هر هواپیما مسلح به چهار تیر بمب 5000 پوندی و 580 تیر فشنگ 20 میلیمتری بود. هدف آنها قرارگاه واحدهای نیروی زمینی عراق در محلی به نام «کارخانه نمک» و هدف بعضی از پروازها گسترش نیروهای دشمن در نخلستانهای حاشیه غربی اروندرود بود.
ادامه خاطره از زبان احمد مهرنیا، شماره دو این دسته:
از مکالمات سروان رضا زمانیپور متوجه شدیم هواپیمای قاسم ورزدار به شماره «دو او»، مورد اصابت پدافند سنگین دشمن قرار گرفته و منهدم شده است. از وضع او بیخبر بودیم که البته مدتها بعد خبر رسید به اسارت درآمده است. دقیقا مقابل چشمان ما هواپیمای سروان ابوالفضل اسدزاده را هم زدند و او به شهادت رسید اتفاقات دیگری هم افتاد که در این خلاصه نمیگنجد.
اردستانی اروند را قطع کرد و من در بال راست او مراقب اوضاع بودم. همان جا زیرچشمی احساس کردم مصطفی بمبهایش را رها کرد. برگشتم نگاهی به او انداختم. شروع کرده بود گردش به چپ و با زاویه نسبتا تندی اوج میگرفت. ضمن اینکه از اوج گیری او تعجب کردم؛ بلافاصله به صحنه نبرد برگشته و در مکانی مناسب بمبهایم را فرو ریختم. با زاویهای تند گردش به چپ را شروع کرده و در آسمان هواپیمای «لیدر»( سردسته) را رصد کردم. آتش بلندی از موتور چپ هواپیما شعله میکشید با خونسردی کامل به او گفتم: «مصطفی چیز مهمی نیست با دقت موتور چپ را خاموش کن آتش گرفته». همان لحظه که او با سرعت کمتر، دقیقا بالای سر من قرار گرفته بود متوجه شدم سه تیر بمب از هواپیمایش رها شد. بمبها با فاصله اندکی از کنارمن بر روی نیروهای دشمن افتادند با این کار او توانست کنترل نسبی روی فرامین هواپیما پیدا کند.
از رودخانه که رد شدیم به او نزدیک شده و وضعیت هواپیمایش را چک کردم. باک مرکزی سوخت اضافه سرجایش نبود. مقر آن نیز به شدت صدمه دیده و تا زیر بدنه هواپیما خساراتی وارد شده بود. کمی که بیشتر به سمت چپ آمدم دیدم یک تیر بمب نیز از زیر بال چپ رها نشده و سر جایش مانده است. از آن مهمتر و عجیبتر آنکه باک مرکزی سوخت با بیش از پنج متر طول در حادثهای نادر در نوک بال چپ فرو رفته و شکل عجیبی به هواپیما داده بود.این سه عامل باعث شده بود کنترل هواپیما بینهایت سخت شود اما ایمان راسخ و زور بازو و ورزیدگی اردستانی باعث شد این پرنده آهنین را به سلامت در پایگاه امیدیه بنشاند.
وقتی مرا دید گفت: احمد! اگر نگفته بودی چیزی نیست، پریده بودم بیرون. در واقع دستم به حلقه پرتاب رسیده بود که با شنیدن جمله تو منصرف شده و ادامه دادم لطف الهی هم شامل شد این سرمایه ملی را از دست ندادم و خودم اسیر نشدم.
شاید 20 دقیقه نگذشته بود که با لباس و کلاه پرواز در دست داخل قرارگاه آمد و با همان صلابت رو به جمع خلبانهای حاضر که در غم از دست دادن دو همکار خود ناراحت بودند کرد و گفت: یا علی، یک داوطلب، کی حاضره بریم؟
به دلیل همین روحیه او بود که لقب شایسته «شیر نیروی هوایی» را به او داده بودیم و صدام برای سر او جایزه بزرگی گذاشته بود. این خلبان جسور و دلاور بعد از خاتمه جنگ، از دست مبارک مقام معظم رهبری مدال فتح یک دریافت کرد. مثل همیشه که بخشی از دریافتیاش را صرف امور خیر میکرد هدیه یک میلیون تومانی این مدال را هم در ساخت مدرسه و رفع نیاز نیازمندان هزینه کرد.
فرازی از وصیتنامه شهید سرلشکر مصطفی اردستانی:
الهی از عمق جانم و با تمام وجودم شهادت میدهم به وحدانیت تو و رسالت رسولت، محمد(ص) و امامت، علی(ع) و اولاد طاهر او و از تو میخواهم که به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، پنج تن آل عبا که تمام جهان به خاطر آنها برپاست، مرا از دوستان علی و اولاد علی قرار دهی. به حق علی بن حسین زینالعابدین به من لذت عبادت، به حق باقرالعلوم لذت علم، به حق امام صادق لذت صداقت، به حق امام کاظم لذت فرو بردن غضب، به حق امام رضا لذت رضایت از الله، به حق محمد بن علی لذت جود و ایثار و سخاوت، به حق علی بن محمد لذت هدایت، به حق امام حسن عسکری لذت سرباز و رزمنده اسلام بودن و به حق امام مهدی(عج) لذت فرماندهی بر سپاه اسلام را عنایت کنی.
نظرات شما عزیزان: