فرمانده خادم ...
سالها پيش ، سرباز خوزستاني پس از اموزشي ، موقع تقسيم ديد افتاده مشهد،دلگير و غمگين شد.
از طرفي ارادتش به اقا و از طرفي اوضاع بد مالي خانوادش.اولين شبي كه مرخصي گرفت با همون لباس سربازي رفت حرم اقا تا درد دل كنه و دلتنگيش رو به اقا بگه؛ ساعتها يه گوشه حرم اشك ريخت، وقتي برگشت به کفشداري تا پوتينهاش رو بگيره، ديد واكس زده و تميزن. كفشدار با جذبه با اون هيبت و موهاي جوگندمي وقتي پوتين هاش رو داد ، نگاهي به چشم سرباز كه هنوز خيس و قرمز از گريه بود كرد و گفت چي شده سركار ، كه با لباس سربازي اومدي خدمت اقا ؟؟؟ سرباز گفت من بچه خورستانم ، اونجا كمك خرج پدر پيرم و خانواده فقيرمم ،
هيچكس رو ندارم كه انتقالي بگيرم ، نميدونم چكار كنم.
كفشدار خنديد و گفت : اقا امام رضا خودش غريبه و غريب نواز ، نگران هيچي نباش.
دو سه روز بعد نامه انتقالي سرباز به لشكر ٩٢ زرهي اومد اونم تايم اداري. سرباز شوكه بود، جز اقا و اون كفشدار كسي خبر نداشت ازين موضوع هرجا و از هركي پرسيد كسي نميدونست ماجرا رو سرباز رفت پابوس اقا و برگشت شهرش ولي نفهميد از كجا و كي كارش رو درست كرده. چند سال بعد داشت مانور ارتش رو ميديد
يهو فرمانده نيرو زميني رو موقع سخنراني ديد چهرش اشنا بود، اشك تو چشماش حلقه زد.
فرمانده حال حاضر نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران ،
قدرت اول منطقه ،
((امير سرتيپ احمد پوردستان))
مرد با جذبه با موهاي جوگندمي
همون كفشدار حرم اقا بود كه اون زمان فرمانده لشكر ٧٧ خراسان بود؛ فرمانده لشكري كه كفش سربازش رو واكس زده بود ، انتقالي اون رو به شهرش داده بود.
نظرات شما عزیزان: