مصاحبه داغ حسین قدیانی با یک لبوفروش
آقا سلام!
سلام
لبو چنده؟
5تومن
یه ظرف به ما بده!
5تومنی یا 8 تومنی؟!
فرقش چیه؟!
8تومنی بیشتره؟!
کیفیتش که فرقی نمیکنه؟
فقط بیشتره!
میتونم اسمت رو بپرسم؟ بیزحمت 5 تومنی!
هیوا
هیوا چی؟
هیوا محمودزاده
اجازه میدین یه مصاحبه باهاتون بکنم؟
با من؟!
بله، با شما!
برای کجا؟
برای روزنامه «وطن امروز».
خطتون چیه؟
خطمون؟ چه سوال سختی! بگذار کمی فکر کنم؛ خطمون اینه که حتی ساعت یک بعد نیمهشب، لبوفروشی به نام «هیوا» رو تنها نگذاریم.
بفرما، این لبوی شما، ما در خدمتیم!
کُردی؟
از کجا فهمیدی؟
اسمت!
هیوا در زبان کردی یعنی امید و آرزو.
یه آرزو کن!
هیچ پدری شرمنده اولادش نشه.
خودت پدری؟
من اصلا ازدواج نکردم!
چند سالته؟
24 سال
اهل کجای کردستانی؟
سقز
پس اینجا چیکار میکنی؟
9ماه از سال، توی سقز با پدرم کشاورزی میکنم، 3 ماه زمستون هم میام تهران لبو میفروشم.
چی میکارین؟
بیشتر گندم و جو، البته چوپانی هم کردم، قبلنا! یه باغ سیب هم داریم. سیب کردستان، بهترین سیب دنیاست!
لبوی کجا، بهترین لبوی دنیاست؟
شک نکن شیراز. یه بیت از حافظ بخونم، توی مصاحبه چاپ میکنی؟
بخون!
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام
حالا این هیوای ما که به چندین هنر آراسته است تا چه مقطعی درس خونده؟
تا سوم راهنمایی
چرا درس رو ادامه ندادی؟
اون ایام، چوپانی همراه پدرم رو بیشتر دوست داشتم! توی چوپانی، یه چیزایی رو یاد میگیری که عمرا توی مدرسه و دانشگاه یاد بگیری! کار عجیبی است!
پس پشیمون نیستی؟
اصلا!
اما چرا زمستون میای تهران لبو میفروشی؟
زمینمون زمستون خوابه، چوپانی هم سخت بود گذاشتیم کنار، سر همین 3 ماه آخر سال میام تهران لبو میفروشم.
حالا چرا لبوفروشی؟
یه آشنایی داشتیم توی شیراز کشت لبو داشت، اون پیشنهاد داد، منم قبول کردم.
چند ساله لبو میفروشی؟
الان دیگه 5 سال شده.
چرا توی همون سقز لبو نمیفروشی؟
بازار اینجا خب بهتره.
از ساعت چند میای تا ساعت چند؟
از 5 بعدازظهر تا یک نیمه شب، دو نیمهشب؛ بستگی داره.
لبوفروشی اتحادیه داره؟
نه!
چرخت پلاک داره؟
نه!
ولی توی بازار، همه چرخها پلاک دارنها؟
چرخ ما، گاو پیشونیسفیده!
چند خریدیش؟
چند سال پیش از مولوی 160 هزار تومن.
الان چنده؟
نمیفروشم!
یعنی اگه الان یکی بیاد بگه من چرخت رو 10 میلیون میخرم، نمیفروشی؟!
اصلا بگو 100 میلیون! فروشی نیست! آدم که روی ابزار کارش قیمت نمیذاره.
ای گفتی! درآمدت از فروش لبو در تهران بیشتره یا از کشاورزی در سقز؟
بعضی سالها یر به یر میشه، بعضی سالها لبو!
و این خیلی بده!
به مسؤولین بگو، به دولت بگو!
وزیر کشاورزی رو میشناسی؟!
کشاورزی مگه وزیر هم داره؟!
یه چیزایی شنیدم! فکر کنم!
اگه وزیر داره، پس چرا دولت باید به چایکارا و برنجکارای شمال بدهکار باشه، به گندمکارای کرد بدهکار باشه، اون وقت محصول مرغوب، روی دست کشاورز خودمون باد کنه، دولت بره توی سبد کالا برنج هندی بده دست ملت؟!
توی این 6 ماه دولت جدید، وضع کشاورزیتون بهتر نشده؟
نه!
بعد از توافق ژنو؟
نه!
بعد از پلمب تاسیسات هستهای؟
نه!
لبوفروشها هم اکبر مشتی خودشون را دارن؟!
نه!
چی سوال بپرسم، جواب «بله» میدی؟
]از فرط خنده، قهقهه میزند!] لبوفروشها همه مشتیاند، حالا اسمشون میخواد اکبر باشه، میخواد اصغر باشه، میخواد هیوا باشه!
چرا لبو رو فقط روی چرخ میفروشن؟!
اصالتش به اینه! از اول، اینطوری بوده، تا آخرم همین طوری میمونه.
بیام سقز، بگم با هیوا محمودزاده کار دارم، واکنش مردم چیه؟
همه «بهارستان بالا» رو نشونت میدن.
پس همه سقز میشناسنت؟
کشاورز و کشاورززاده هر شهری رو، همه مردم اون شهر میشناسن.
همیشه همینجا لبو میفروشی؟
هفتحوض میرم، سبلان میرم، فرجام میرم اما بیشتر همین جام.
خونه چی؟
توی شمیراننو با یکی از لبوفروشها، یه جا رو اجاره کردیم.
چند متره؟
55متر!
چرخت رو چیکار میکنی؟
با وانت میبرم، با وانت میارم.
یعنی هر شب، این کارته؟!
خب هر کاری، سختیهای خودش رو داره!
وانت از کجا گیر میاری؟!
مال همون شریکمه!
نگاه نکرده بگو امشب تا الان چقدر فروختی؟
فکر کنم 80 تومن!
شده یه شب، هیچی نفروشی؟
دیگه کمتر از 20 تومن، 30 تومن نشده. شکر خدا، مردم لبو رو دوست دارن!
بیشتر لبو میخرن یا باقالی؟
اول زمستون، بیشتر لبو، الان بیشتر باقالی، اما برکت پول لبو کلا بیشتره! هیچ فکر کردی که اغلب لبوفروشها، به جز لبو، باقالی هم میفروشن اما همه به ما میگن لبوفروش؟!
نمیدونستم، چه جالب! در بهترین حالت، چقدر لبو میفروشی؟
شب یلدا نزدیک 200 هزار تومن فروختم، البته نه! توی 22 بهمن، فکر کنم 300!
پس رکوردت رو توی 22 بهمن زدی؟!
دقیقا!
خداوکیلی توی 22 بهمن، علاوه بر کاسبی که نوشجونت، شعار هم دادی یا نه؟!
جلوی دوربین صدا و سیما به خانوم خبرنگار گفتم؛ «اگه این اوبامای ولدچموش، دست از پا خطا کنه، خرخرهاش رو میجوم!» که پخش نکردند، هر چی دیدم!
ما هر چی بگی، پخش(!) میکنیم.
توی مزرعهمون در «بهارستان بالا» یه «مترسک» خوشقد و بالا گذاشتیم تا حیوونی، پرندهای، نانجیبی، چیزی به مزرعه حمله نکنه. این قانون شامل حال اوبامای ولد چموش هم میشه! اوباما از سایه مترسک ما هم میترسه، چه برسه به خودمون!
شنیدی مشاور عالی رئیسجمهور گفته لبوفروشها حق اظهارنظر درباره توافق ژنو رو ندارن؟!
نه! جدی گفته؟
جدی!
حالا کی بوده؟!
اگه اجازه بدی اسمش رو نیارم.
اما واقعا مشاور آقای روحانی بوده؟
6ماه که خودشون میگفتن بود، بعد یهو گفتن نیست! به نظر تو، چرخیدن چرخ سانتریفیوژهای انرژی هستهای با چرخیدن چرخ لبوی تو یا چرخ هر کارخانه و کارگر دیگری مغایرت داره؟!
نه! اونکه مهمتره اصلا! شهید بالاش دادیم!
تو به این مذاکره هستهای با دولت آمریکا، خوشبین هستی یا نه؟
من گاهی یک چیزهایی میبینم که متاسفانه به همین دولت خودمان هم خوشبین نیستم، چه برسه به دولت آمریکا! الان واقعا پدرم مونده، یارانه به ما تعلق میگیره، نمیگیره، روش حساب کنیم، نکنیم! من توی فامیل خودمون، توی همون سقز، کسایی رو سراغ دارم که وضع مالیشون خوب نبود اما سبد کالا بهشون تعلق نگرفت! و برعکسش! چیکار داره میکنه دولت؟!
الان هم آب گرون شده، هم برق. نمیخوای لبو رو گرون کنی؟
ما اگه میخواستیم مثل دولت کار کنیم که اصلا کسی لبو نمیخورد!
زمستون داره تموم میشه. دلت برای لبو تنگ نمیشه؟
تنگ میشه، واقعا تنگ میشه! الان جنگ، میان لبو و سمنوست!! نزدیک بهاره دیگه.
مشتری ثابت هم داری؟
بله که دارم، آندو تیموریان!
خودت هر شب چقدر لبو میخوری؟
یه ظرف، گاهی 2 ظرف!
یعنی هر شب لبو میخوری؟
هر شب!
باقالی چی؟!
اونم هر شب!
اینترنت میری؟
نه!
کامپیوتر داری؟
لازم ندارم.
وزیر فرهنگ را میشناسی؟
نه، من اونقدرها سیاسی نیستم! خیلی توی سیاست نیستم اما از وزیر فرهنگ، حالا هر کی هست، میخواهم جواب دشمن را بدهد.
ببین هیوا! ما یه وزارت خارجه داریم، یه وزارت فرهنگ!
اما این ولدچموشها علیه فرهنگ ما دارند حرف میزنند.
به عنوان یک لبوفروش، به عنوان یک شهروند، به عنوان یک هموطن، اصلا به عنوان یک ایرانی، چه توصیهای به تیم مذاکرهکننده کشورت داری؟
مراقب باشند گول نخورند... من یک چیزی روی مخم است؛ اونکه گفت ما حق نداریم درباره مذاکره حرف بزنیم اسمش چی بود؟!
حالا هر کی!
پس اون هم نباید درباره ما لبوفروشها حرف بزنه! شما در روزنامه، واکنشی نشان ندادید؟!
واکنش که نشان دادیم اما شکایت کردند و رفتیم دادگاه. من الان با قرارآزادم!
کار شما هم سخت است ها!
بیا این 5 تومن لبو!
عمرا بگیرم!
خسته نباشی!
شرمنده نباشی!
من برم از ماشین، دوربینم را بیاورم چندتا عکس ازت بندازم...
ببینم؛ اسم اون یارو چی بود؟!
نظرات شما عزیزان: