"رائول کاپوتی" یک شهروند کوبایی است، اما نه یک شهروند معمولی. وی سالها قبل به سیا پیوست. مقامات سیا با پیشنهاد مقدار قابل توجهی پول از او خواستند تا علیه دولت کوبا دست به اقدامات توطئهآمیز بزند. اما در نهایت با شرایطی مواجه شدند که پیشبینی آن را نکرده بودند. در حقیقت کاپوتی خود برای سازمان امنیت ملی کوبا کار میکرد.
ایجاد آشوب انتخاباتی و به خیابان کشاندن گروههای مختلف مردمی در حمایت از نامزدهای خود و به خشونت کشیدن آن، از جمله روشهای مشترک آمریکا در کشورهای مختلف بوده است که با طراحی سازمان سیا در کشورهای مختلف اجرا میشود. دولت آمریکا از روشهای مختلفی برای پیش بردن سناریوهای خود در این کشورها به صورت گام به گام استفاده میکند. مثلاً برای دامن زدن به ناآرامی و تشویق مخالفان در کوبا یک شبکه اجتماعی طراحی و راهاندازی کرده بود که در فاصله سالهای 2009 تا 2012 تعداد مشترکان آن حتی به 40 هزار نفر هم رسید. از سوی دیگر دو ماه پیش بود که در پی دخالت آمریکا در امور ونزوئلا "نیکلاس مادورو" رئیسجمهوری این کشور، واشینگتن را عامل پشت پرده تظاهرات و درگیریها در کشورش معرفی کرد.
به این بهانه با فردی مصاحبه شده که شاید سرنوشتی منحصر به فرد در تاریخ عملیاتهای اطلاعاتی و جاسوسی داشته باشد. توضیحاتی درباره "رائول کاپوتی" فرد مصاحبهشده، به همراه متن این مصاحبه تقدیم مخاطبین محترم میشود:
"رائول کاپوتی" یک شهروند کوبایی است، اما نه یک شهروند معمولی. وی سالها قبل به سیا پیوست. مقامات سیا با پیشنهاد مقدار قابل توجهی پول از او خواستند تا علیه دولت کوبا دست به اقدامات توطئهآمیز بزند. اما در نهایت با شرایطی مواجه شدند که پیشبینی آن را نکرده بودند. در حقیقت کاپوتی خود برای سازمان امنیت ملی کوبا کار میکرد. به عبارت دیگر او یک جاسوس دو جانبه بود. برای اطلاع از ماجرای ارتباط کاپوتی با سیا مصاحبه اختصاصی او را با روزنامه "چاوز ویو" بخوانید:
چگونه شد که سیا شما را برای هدف خود انتخاب کرد؟
من رهبر یک جنبش دانشجویی به نام انجمن فرهنگی برادارن "سایز" بودم که از عدهای جوان خلاق هنرمند، نویسنده و نقاش تشکیل شده بود. به علاوه در آن زمان در شهر "سینفوئگوس" که در جنوب کوبا قرار دارد مشغول به کار هم بودم. در آن سالها دشمنان کوبا به این شهر توجه ویژهای نشان میدادند چون تنها مرکز توزیع و فروش برق کشور در این شهر در حال ساخت بود. این واقعیت که من جوانی بودم که یک سازمان فرهنگی را مدیریت میکرد باعث شد تا مورد توجه آمریکاییها قرار بگیرم به طوری که آنها مرتباً در جلسات انجمن ما شرکت میکردند. البته آنها هیچ وقت خودشان را به عنوان مأموران سیا به ما معرفی نکردند و یا رفتاری از خود نشان ندادند که ما فکر کنیم با دشمن مواجه هستیم.
میگفتند که میخواهند برای پیشبرد پروژهمان به ما کمک کنند و میتوانند با تأمین منابع مالی مورد نیاز رؤیای ما را به واقعیت مبدل کنند. خب طبیعتاً پیشنهادات آنها برای ما جالب بود. اما به تدریج با ادامه یافتن ارتباط بین ما، مشخص شد که آنها واقعاً به دنبال چه چیزی هستند. در واقع همین که توانستند با ما ارتباط برقرار کنند و در جلساتمان حاضر شوند و به ما قول کمک مالی دادند، شروع به شرط گذاشتن کردند.
درست در همین مرحله گفتند که میتوانند بازار فروش مناسبی در اختیار ما قرار دهند مشروط بر اینکه تمام حقایق و واقعیاتی که در مورد کشورمان وجود دارد را در اختیار آنها قرار دهیم چرا که به گفته آنها، محصول پروژه ما تصویری از کوبا را ارائه میکرد؛ پس این تصویر باید واقعی میبود، تصویری از همه مشکلات و مسائلی که در کشوری مثل کوبا در جریان است. بدیهی است که قصد آنها مخدوش کردن واقعیت کوبا بود. آنها از ما میخواستند که براساس خط مشیی که ارائه کرده بودند و ماهیت آن تبلیغات علیه کوبا بود به انتقاد از انقلاب کوبا بپردازیم.
آیا از طرف آنها بودجهای هم در اختیار شما قرار گرفته بود؟
آنها با یک منبع مالی نامحدود قدم جلو گذاشته بودند. ما به مرور زمان فهمیدیم این پولها از کجا تأمین میشود. مثلاً آژانس توسعه بینالمللی آمریکا یکی از بزرگترین منابع مالی این افراد بود که از طریق سازمانهای غیردولتی پول را وارد کوبا میکرد. نکته جالب توجه این است که برخی از این سازمانها فقط با هدف فعالیت در کوبا تشکیل شده بودند. به عبارت دیگر، این سازمانهای غیردولتی عملاً وجود خارجی نداشتند بلکه صرفاً برای اینگونه اقدامات در کوبا طراحی شده بودند. فراموش نکنید که صحبت از هزاران هزاران دلار پول است. در واقع بودجههای هنگفتی در اختیار آنها قرار داشت. بطوریکه یک زمانی آنها ده هزار دلار به من پیشنهاد کردند تا فقط در رمانی که مشغول نوشتنش بودم از عناصر ضد کوبایی استفاده کنم.
جریانات به همین منوال ادامه یافت تا اینکه در سال 2014 "کلی کیدرلینگ" به عنوان مسئول دفتر امور فرهنگی و مطبوعات به شهر هاوانا پایتخت کوبا آمد. طی جلسات و میهمانی هایی که آنها ترتیب دادند من با 12 نفر از کارگزاران آمریکایی آشنا شدم. بسیاری از آنها افراد باتجربه ای بودند که در آموزش و آماده سازی مردم برای شرکت در انقلاب های رنگی یوگسلاوی نقش داشتند و خیلی مایل بودند تا با من ملاقات کنند. "کلی" رابطه نزدیکی با من برقرار کرد و من را آماده کرد. بطوریکه من از سوی او تحت یک سری آموزش های دشوار و منسجم قرار گرفتم. این آموزش ها شامل مواردی همچون نحوه تشکیل گروه ها و سازمان های جدید و مستقل و همچنین تعلیم جوانانی بود که درفعالیت های انجمن فرهنگی ما شرکت نداشتند. طی سال های 2005 تا 2006 "کلی" عملا از صحنه کنار گذاشته شد. زمانی که کار خود را شروع کردم، به واسطه "کلی" با مقامات سیا به صورت مستقیم در ارتباط بودم. گویا در این هنگام دیگر تعهد من به آنها ثابت شده بود و برای انجام ماموریت بعدی آمادگی لازم را داشتم. بنابراین من را به "رنه گرین والد" معرفی کردند و قرار شد من با او به عنوان یکی از مقامات سیا بطور مستقیم کار کنم.
در آن هنگام پروژه ای با نام "جنسیس" وجود داشت که دانشجویان کوبایی را هدف خود قرار داده بود. ایده اصلی این طرح این بود که به کمک رهبرانی که تربیت شده بودند دانشگاه ها به مراکز مخالفت با دولت تبدیل شود. همین طرح قبلا در ونزوئلا هم پیاده شده بود. آنها با کمک مالی آژانس توسعه بینالمللی آمریکا و مؤسسه آلبرت انیشتین گروه های ده نفرهای از دانشجویان را به همراه اساتیدشان به یوگسلاوی اعزام کردند.
مشابه این برنامه علیه کوبا هم اجرا شد. در سال 2003 دوره ای با عنوان "براندازی رهبر، براندازی دیکتاتور" در محل دفتر حافظ منافع آمریکا در هاوانا برگزار شد که دانشگاه های کوبا را نشانه رفته بود. طرحی که قبل در ونزوئلا اجرا شده بود. به عقیده من، اجرای این طرح از سوی آمریکایی ها در این کشور به پیش از روی کار آمدن دولت چاوز برمی گردد چرا که طرح تغییر ساختار دانشگاه های آمریکای لاتین از روند تحولات ونزوئلا قدیمی تر است.
در طرح "جنسیس" یک بورسیه تحصیلی هم در نظر گرفته شده بود که به دانشجویان کوبایی اعطا می شد. این دانشجویان به دانشگاه های بزرگ آمریکا اعزام می شدند تا برای رهبری جنبش های ضد دولتی آموزش ببینند. این در حالی بود که تمام هزینه های آنها نیز از قبل پرداخت شده بود. این افراد پس از مدتی به دانشگاه های خود باز می گشتند و ماموریت آنها هدایت انجمن ها و سازمان های دانشجویی مطرح بود. در کوبا، به این افراد ماموریت داده شده بود تا از تشکیل گروه های موازی خودداری کرده و صرفا رهبری گروه هایی را به عهده بگیرند که از قبل فعال بوده اند. به علاوه در راستای اجرای استراتژی "کودتای نرم" یک گروه از رهبران نیز تشکیل شده بود که وظیفه آن آموزش افراد به منظور پی ریزی "انقلاب های رنگی" و یا "جنگ های غیرخشونت آمیز" بود که البته خشونت در آنها حرف اول را می زد.آنهآ
این ماموریت ها تا چه اندازه در کوبا تاثیرگذار بود؟
باید گفت که طرح آنها در کوبا نتایج خوبی به دنبال نداشت. چرا که مسئولیت هدایت این طرح ها با شخص من بود. من هم عملا مامور سیا نبودم بلکه برای سازمان امنیت کوبا کار می کردم. بنابراین تمام پروژه تحت نظارت من بود و آمریکایی ها تصور می کردند که من مجری طرح های آنها هستم. آنها یک برنامه پنج یا ده ساله داشتند که طی آن به تدریج عناصر انقلابی چون فیدل کاسترو از صحنه سیاست کنار گذاشته میشدند. آنها در انتظار لحظه ای بودند که در نتیجه این فعالیت ها سازمانی ظهور کند که جایگزین تمام نهادهای انقلابی شود. در این هنگام من به همراه مطبوعات و سازمانهای غیردولتی و عوامل آژانس توسعه بینالمللی آمریکا و همه کسانی که وابسته به پول سیا بودند باید دانشگاه را ترک می کردیم.
"بنیاد آزادی جنسیس" چه بود؟
بنیاد آزادی جنسیس یک گفتمان به ظاهر انقلابی داشت در حالیکه هدف اصلی آن گمراه ساختن مردم بود. در ظاهر آنها انقلابیونی بودند که هدف شان ایجاد تغییر در دولت بود اما در عمل قصد آنها دقیقا اجرای همان ایده های سنتی جناح راست بود.
البته واقعیت این است که آنها با توجه به معیارهایی که برای خود در نظر گرفته بودند فرصت های خوبی هم به دست آوردند. در سال 2006 با انتشار اخباری مبنی بر اینکه فیدل کاسترو به دلیل بیماری دیگر نمی تواند برخی از مسئولیت های دولتی را عهده دار شود، این بنیاد مدعی بود که با مرگ فیدل، انقلاب کوبا نیز رو به زوال خواهد گذاشت. براساس محاسبات آنها مرگ فیدل کاسترو درگیری های داخلی را به دنبال خواهد داشت. من واقعا نمی دانم آنها چگونه به این نتیجه گیری رسیده بودند ولی بهرحال شدیدا به درستی آن باور داشتند و معتقد بودند به زودی زمان واکنش فرا می رسد.
درست در همین مقطع زمانی آنها از من دعوت کردند. من و رئیس دفتر سیا در همین جا، هاوانا، با یکدیگر ملاقات کردیم. البته در این جلسه عده ای از کارگزاران دیپلماتیک نیز حضور داشتند و یکی از آنها به من گفت که درصدد سازماندهی یک اقدام تحریک آمیز هستند و می خواهند در مناطق مرکزی هاوانا یک شورش مردمی به پا کنند. به گفته او قرار بوده طی این طرح ابتدا یک نفر به بهانه مطالبه دموکراسی شروع به اعتراض کرده و بعد کم کم مردم به او بپیوندند و در نهایت در چند نقطه از شهر شورش به پا شود بطوریکه نیروهای امنیتی مجبور به مقابله با آنها شوند. بعد از آن هم آمریکایی ها می خواستند با راه انداختن یک کمپین مطبوعاتی بزرگ به شرح ماوقع بپردازند. در این میان نکته ای که نظر من را جلب کرد این بود که چطور کارگزار دفتر حافظ منافع آمریکا می تواند این قدرت را داشته باشد که از رسانه های بزرگ بخواهد چنین خبری را پوشش دهند و چطور مردم تا این اندازه خاشعانه از او اطاعت می کنند. من در پاسخ به آنها گفتم که طرح آنها مسخره است و آلسی فرر که به عنوان سردسته شورشیان انتخاب شده و خود یک پزشک جوان است به هیچ وجه نمی تواند کاری از پیش ببرد. بعلاوه من صراحتا تاکید کردم که در روز موعود یعنی روز تولد فیدل کاسترو، کسی برای شورش به خیابان های هاوانا نخواهد آمد. بنابراین اگر فرر شروع به اعتراض کند مردم به شدت با او برخورد خواهند کرد و حتی ممکن است او را بکشند. او در پاسخ به من گفت "در این صورت همه چیز تسریع میشود. اتفاقا بهترین اتفاق این است که او به دست مردم کشته شود." در واقع تمام گفته های او رنگ و بوی شورش داشت. آنها می خواستند به خیابان ها بیایند و نزاع و درگیری به پا کنند. اگر ماجرا درست به همین ترتیب پیش می رفت، مطبوعات می توانستند ادامه ماجرا را در دست بگیرند و نشان دهند که وضعیت در کوبا از کنترل دولت خارج شده و هرج و مرج همه جای آن را فراگرفته است، افراد غیرنظامی کشته می شوند و دانشجویان سرکوب می گردند و پلیس نیز مشغول انجام جنایاتی از این قبیل است. شباهت این سناریو با آنچه در ونزوئلا روی داد نمی تواند تصادفی باشد.
اقدام نهایی آنها چه بود؟
آنها در پایان می خواستند توجه رسانه های بین المللی را به این ماجرا جلب کنند. بعد از همه این جریانات قرار بود من از دولت آمریکا بخواهم تا برای نجات جان شهروندان کوبایی و بازگرداندن صلح و آرامش به این مردم، وارد صحنه شده و از شهروندان کوبا حمایت کند.
این طرح موفقیت آمیز نبود و نتیجه ای برای آنها در بر نداشت. اما همانطور که دیدید جنگ داخلی لیبی دقیقا به همین صورت شکل گرفت. بطوریکه بیش از 80 درصد از اخباری که منتشر شد جعلی و ساختگی بود. آنها همین کار را در سوریه هم انجام دادند و در حال حاضر هم دارند آن را در اوکراین اجرا می کنند. من این فرصت را داشتم تا با بسیاری از شهروندان اوکراینی صحبت کنم، مردمی که خواستار پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا هستند. این روزها تمام تلاش من این بوده تا با آنها صحبت کنم و به رابطه بین جریانات مشابه در کشورهای مختلف پی ببرم. مردم اوکراین هم از تصویری که در سراسر دنیا از آنها در حال پخش است شگفت زده هستند. آنها می گویند درست است که ما اعتراضاتی داشته ایم اما آنچه در رسانه ها نشان داده میشود و حوادثی که مخابره میشود و اموالی که به آتش کشیده میشود تنها نتیجه اقدامات گروهی افراطی از راست گراها است. اغلب معترضان به هیچ وجه چنین اقداماتی انجام نمی دهند.
ارتباط میان سفارتخانه های آمریکا و سازمان سیا چگونه است؟ آیا این سفارتخانه ها در کشورهایی که از آنها صحبت کردیم تحت نظارت سیا فعالیت می کنند؟
بله، کاملا. در تمامی سفارتخانه های این کشور در آمریکای لاتین ماموران سیا مستقر هستند که در قالب کارگزران دیپلماتیک فعالیت می کنند.
با توجه به اطلاعاتی که در اختیار دارید آیا سیا در منطقه نفوذ گسترده ای دارد؟
البته، در سال 2012 که برای شرکت در نمایشگاه کتاب به کاراکاس رفته بودم دیدم همه کسانی که در کوبا علیه دولت فعالیت می کردند در ونزوئلا حضور دارند. بطوریکه تعدادی از مقامات سیا به همراه کلی کیدرلینگ در کاراکاس بودند. در همین رابطه کیدرلینگ به طور پیوسته سفرهایی به برخی کشورها داشته و تلاش کرده تا سناریو مشابه ونزوئلا را در این کشورها نیز اجرا کند. با تجزیه و تحلیل آنچه در ونزوئلا اتفاق افتاد و آنچه هم اکنون در جریان است و همچنین با بررسی نحوه عملکرد کیدرلینگ در میابیم که آنها در انتشار اخبار و بهره گیری از آنها در ونزوئلا قدری شتابزده عمل کردند و اشتباهاتی مرتکب شدند. در اخبار مربوط به ونزوئلا تصاویری دیده میشود که به وضوح متعلق به این کشور نیست. در یکی از آنها سربازی را می بینیم که در کنار یک خبرنگار و دوربینش ایستاده است. این تصویر مربوط به کره است و کسانی که در عکس می بینیم آسیایی هستند و کوچکترین شباهتی به ونزوئلایی ها ندارند.
گفتید که رسانه ها تحت سلطه آمریکایی ها هستند. آیا خودتان روزنامه نگاری را می شناسید که صرفا در راستای اهداف آنها آموزش دیده باشد؟
سی ان ان همیشه با این قبیل مسائل ارتباط نزدیکی داشته است. سی ان ان و یا بهتر است بگوییم سی ان ان اسپانیولی، از همان روز اول شروع کارش تا به امروز به عنوان ابزاری ضروری در خدمت آنها بوده است. اما مسئله مهم تر این است که برای داشتن درک درستی از آنچه در جریان است و راه انداختن یک کمپین نباید فراموش کنید که امروزه هیچ رسانه مستقلی وجود ندارد. در حال حاضر مجموعه عظیمی از شرکت های ارتباطی وجود دارد. چه کسی آنها را هدایت میکند؟ مدیریت آنها با چه کسی است و هدف آنها چیست؟ یکی از این شرکت ها جنرال الکتریک است. شرکتی که ساخت هواپیماهای جنگی و تجهیزات نظامی آمریکا را بر عهده دارد و بطور همزمان مالک بسیاری از شبکه های تلویزیونی، استودیوهای فیلمبرداری و انتشارات است. بنابراین افرادی که دست به تولید هواپیماهای جنگی می زنند و هنرپیشه ها را روی صفحه تلویزیون می آورند همان کسانی هستند که خط مشی روزنامه های دنیا را تعیین می کنند.
بخش دوم مصاحبه به شرح زیر است:
با مقایسه آنچه در ونزوئلا روی داد با کاری که شما در کوبا انجام دادید به چه نتیجه ای می رسید؟
خب، این استراتژی جدید آمریکایی ها است که براساس تجربه ای که در سراسر دنیا داشتند آن را اجرا کردند. اما به باور من فقط زمانی آنها می توانند از این کار نتیجه بگیرند که مردم این کشورها از حمایت از انقلاب شان دست بردارند. مثلا آنها موفق به براندازی میلوشویچ، رهبر یوگسلاوی شدند چرا که به واسطه آنچه در این کشور روی داد، تصویر او در میان مردم مخدوش شده بود. درست همین اتفاق در اوکراین هم افتاد چون یانکویچ از حمایت مردمی چندانی برخوردار نبود. در واقع در هر نقطه از دنیا دولت هایی که از سوی مردم حمایت نمی شوند می توانند سرنوشت مشابهی داشته باشند. در حالیکه در کشورهایی که حکومتی مشروع و قدرتمند دارند و مردم نیز از انقلاب خود دفاع می کنند، اجرای این نقشه قطعا با شکست مواجه خواهد شد.
اگر نقشه آنها با شکست مواجه شود، گام بعدی چه خواهد بود؟
در این صورت آنها باز هم روی آن کار می کنند تا نواقص آن برطرف شود. در واقع ما دشمن آنها محسوب می شویم. یعنی کوبا، ونزوئلا و بطور کلی هر آنچه در منطقه آمریکای لاتین در جریان است برای آمریکایی ها بیگانه است. ما از روند فعلی دنیا ناراضی هستیم چرا که در دنیایی زندگی می کنیم که تحت سیطره نظام سرمایه داری است. نظامی که حتی نمی توان آن را امپریالیست نامید، چیز جدیدی که تفاوت زیادی دارد با آنچه که سال ها قبل پیروان مارکس در تاریخ نوشته اند. بهرحال از نگاه آنها ما دشمن هستیم. بنابراین در مقابل ما هم نقشه دیگری را پیاده می کنیم که با راه حلی که دنیا در اختیار ما قرار داده متفاوت است. ما خود می دانیم که چگونه باید این کار را انجام داد. کوبا، ونزوئلا و به طور کلی تمامی کشورهای عضو اتحادیه بولیواری (آلبا) نشان داده اند که می توانند در این مسیر موفق باشند و وقفه ای که افتاده است تاثیری در کار آنها نخواهد داشت. 55 سال از حیات انقلاب کوبا می گذرد. این انقلاب به کمک اراده سیاسی دستاوردهایی داشته است که دولت آمریکا با همه سرمایه ای که در دنیا در اختیار دارد از نیل به آن ناتوان بوده است. پس نمی تواند نمونه خوبی باشد.
من بارها از دانشجویانم پرسیده ام که آیا باور می کنید معترضان در اسپانیا، هزاران ومیلیون ها نفر از کسانی که کار خود را در اسپانیا، یونان و یا کشورهای دیگر از دست داده اند، می خواهند بدانند ما چه می کنیم؟ آیا باور می کنید آنها می خواهند بدانند چاوز و فیدل که بودند؟ آیا باور می کنید آنها می خواهند بدانند ما با وجود امکانات محدودی که در اختیار داریم و تنها به امید انقلاب و تقسیم عادلانه ثروت چه کارهایی انجام می دهیم؟ آنها مشتاق هستند که بدانند سرانجام نظام سرمایه داری چه خواهد شد؟ با وجود میلیارد ها دلاری که باید روزانه برای فریفتن مردم و ارائه چهره محبوبی از خود هزینه کند تا کی می تواند به حیات خود ادامه دهد؟ اگر مردم به ماهیت واقعی ما پی ببرند چه روی می دهد؟ اگر آنها انقلاب کوبا و ونزوئلا را واقعا بشناسند چه اتفاقی می افتد؟ اگر هم اکنون با یک اسپانیایی صحبت کنید و از او درباره چاوز بپرسید متوجه می شوید که او ایده وحشتناکی درباره چاوز دارد چرا که چنین تصویری در ذهن او شکل گرفته است، چرا که چنین باوری از سوی رسانه ها به او القا شده است. اما اگر همه این مردم با حقیقت ماجرا آشنا شوند به مقابله با این دشمنان بر می خیزند. پس ما باید در این مسیر پیشگام باشیم.
از منظر حاکمیت ملی چگونه می توان با سیا مقابله کرد؟ ما درباره آگاهی مردم صحبت کردیم که پایه و اساس این گونه حرکت ها را تشکیل می دهد. حال، بطور خاص، چگونه می توان فعالیت های سیا را پیش بینی کرد؟ پیشنهاد شما چیست؟
به نظر من همانطور که چاوز و فیدل گفته اند وحدت کلید پیروزی بر استکبار است. این گفته شعار نیست، در واقع تنها راه مقابله با چنین نقشه و ترفندی که ریشه در نظام سرمایه داری دارد و در سیا طراحی شده است، وحدت مردم است. منظور شما وحدت میان نیروهای نظامی و مردم عادی است؟ بله، منظور وحدت همه جانبه است. یعنی علی رغم همه تفاوت ها مردم در قالب یک ملت با یکدیگر وحدت داشته باشند. چرا که هر جا که در میان مردم تفرقه وجود داشته باشد، جریان شکل دیگری پیدا می کند. برای شکست دادن ما از طریق این گونه اقدامات و تهاجمات، آنها باید بیشتر بر روی چه بخش هایی متمرکز شوند؟ آنها باید بر نیروی مردم فائق آیند. به باور من تجربه ای که ما در کوبا داشته ایم به خوبی این حقیقت را نشان می دهد. تجربه دیگر کشورها نیز موید این مطلب است.هرگاه همچون کوبا، مردم در صف اول دفاع از انقلاب ایستاده اند چه روی داده است؟ در مواقعی که مردم از انقلاب خود حمایت نکرده اند چه اتفاقی افتاده است؟در واقع ما بارها موفق شده ایم سیا و آمریکا را شکست دهیم چرا که از حمایت مردم برخوردار بوده ایم. آیا سازمان سیا به منظور طرح نقشه های خود از اطلاعات شبکه های اجتماعی و مواردی نظیر آن نیز استفاده می کند؟ باید گفت آنها در این زمینه استاد هستند. در واقع افشاگری های اسنودن، اخباری که در ویکی لیکس منتشر می شود و تمام مواردی که همه از آن اطلاع به ما ثابت کرده است که سرورها و فضای اینترنت در اختیار آمریکایی ها است. مقصد نهایی تمامی سرورها آمریکای شمالی است. آنها "مادر" اینترنت هستند و کلیه شبکه ها و سرویس ها تحت کنترل آنها قرار دارد. آنها به تمامی اطلاعات دسترسی دارند و از ثبت و ضبط این اطلاعات ابایی ندارند. فیس بوک پایگاه اطلاعاتی خارق العاده ای است. مردم از همه چیز در فیس بوک صحبت می کنند، اینکه دوستانشان چه کسانی هستند، سلیقه آنها چیست، چه فیلم هایی را تماشا می کنند و از چه چیزهایی استفاده می کنند. در واقع فیس بوک یک منبع اطلاعاتی دست اول به شمار می رود. بعد از اتفاقی که در ونزوئلا رخ داد، آیا باز هم با کلی کیدرلینگ در ارتباط بوده اید؟ خیر، من بعد از آن اتفاق ارتباطی با او نداشته ام و اصلا نمی دانم مقصد نهایی او کجا بود (کیدرلینگ به دلیل ملاقات با تروریست ها و کمک مالی به آنها از ونزوئلا اخراج شد). به نظر شما، با توجه به تجربه ای که کیدرلینگ داشت تا چه اندازه موفق شده بود در ونزوئلا و دانشگاه های این کشور نفوذ کند؟ به عقیده من او در این زمینه پیشرفت زیادی داشته است. کیدرلینگ بسیار باهوش بود، خوب تعلیم دیده بود، قابلیت های زیادی داشت و واقعا به کار خود ایمان داشت. به بیان بهتر، او، به زعم خود، معتقد بود کار درستی انجام می دهد. در واقع او نماینده بی چون و چرای نظام سرمایه داری و از نخبگان آن بود. کیدرلینگ خود بخشی از کاری بود که انجام می داد و هیچ گونه تناقضی میان آنها وجود نداشت. به همین دلیل با توجه به تجربه و قابلیت های او تردیدی ندارم که او توانسته بود در ماموریتش پیشرفت خوبی داشته باشد، ماموریتی که در بلند مدت آن را ادامه خواهد داد و همچنان تلاش خواهد کرد تا تغییری در جریان کنونی دانشگاه های ونزوئلا به وجود بیاورد.
از میان همه کسانی که به واسطه ارتباطات خود به مردم دسترسی دارند، مثل فعالان جنبش های سیاسی و اجتماعی، سیا بیشتر به دنبال جذب چه کسانی است؟
آنها کسانی را که بخواهند پیدا می کنند، در واقع آنها تلاش می کنند تا افراد مد نظر خود را بیابند. اگر جوانی رهبری جنبش یا گروهی را به عهده داشته باشد آنها می کوشند تا در جهت منافع خود او را جذب کنند. به همین دلیل ما باید رهبران جنبش ها را تعلیم دهیم. ما نمی توانیم آنها را به حال خود رها کنیم و به دست دشمن بسپاریم که در صورت تسلیم آنها، دشمن از این فرصت استفاده می کند. به عبارت دیگر، هر نقشه ای که ما بی توجه از کنارش عبور کنیم، هر طرحی که از نظر ما بی اهمیت باشد، فرصتی است که دشمن با تمامی امکانات و منابع نامحدودش از آن بهره می گیرد. چرا که نگاه آنها به آینده است و جوانان در این مسیر نقش کلیدی ایفا می کنند.
نکته خوب این است که آمریکای لاتین سرشار از نیروی جوان است. انقلاب آمریکای لاتین با همه گستردگی اش متعلق به جوانان است. چرا که اگر اینگونه نباشد هرگز نتیجه بخش نخواهد بود. در واقع اگر بتوانیم نگرش جوانان را تغییر دهیم آنها باور می کنند که تنها راه حل برطرف کردن مشکلات مقابله با نظام سرمایه داری است. در این صورت و به همین سادگی می توان آرامش را به آمریکای لاتین بازگرداند.
همانطور که می بینید آنچه در ونزوئلا در جریان است، مشابه طرحی است که زمانی در کوبا اجرا شده بود. در واقع اگر کاپوتی با کارگزاران آمریکایی صحبت نکرده بود و به آنها نگفته بود که نقشه آنها برای برپایی شورش تا چه اندازه احمقانه است، آلسی فرر آنقدر خوش اقبال نبود که زنده بماند. حالا درونزوئلا، لئوپولدو لوپز به جای فرر قرار گرفته است. اما مقامات این کشور نتوانستند او را از دامی که برای قربانی کردنش ترتیب داده شده بود مطلع کنند و یا حتی پیش از اینکه اتفاقی بیفتد او را بازداشت کنند. سیا تمایل زیادی داشت که چنین فرد تحصیل کرده ای را از آن خود کرده و در نهایت قربانی کند و سپس به تخطئه انقلابیون ونزوئلا بپردازد، درست همان کاری که در صورت کشته شدن فرر در کوبا درصدد انجام آن بود. دراین میان آزاردهنده ترین نکته این است که آنها به واسطه برخورداری از منابع مالی و امکانات نامحدود هر کسی را که مایل باشند آموزش می دهند و هرگاه ببینند مرگ او به پیشبرد اهداف شان کمک می کند، به راحتی اجازه مرگ او را صادر می کنند.
همان عناصری که زمانی در صربستان و کرواسی دست به خرابکاری زدند، حالا در اوکراین حضور دارند. به نظر شما این تعجب آور نیست؟ در سال 2009 این شیوه در بولیوی هم به اجرا در آمد و با شکست مواجه شد. به لطف مهارت تیراندازی پلیس فدرال اوو و نمایندگان مجلس بولیوی هنوز هم زنده هستند. شورشیان بولیوی که تجربه خوبی داشتند، از بالکان آمده بودند ولی در آنجا آموزش ندیده بودند. در واقع بازیگردانان این نمایش امید داشتند از بولیوی یک یوگسلاوی دیگر بسازند.
تعجب آور نیست که چگونه سیا به واسطه سفیر آمریکا در بولیوی به حمایت مالی از مزدوران سابق بالکان می پردازد. در واقع هر کس که از این موضوع شگفت زده است باید بداند که دیپلمات های آمریکایی سایه سیا و ابزار کلیدی هستند در دست سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا که به کمک آنها در هر کجا که بتواند، اقدامات غیر انسانی خود را انجام می دهد.
بخش دوم مصاحبه به شرح زیر است:
با مقایسه آنچه در ونزوئلا روی داد با کاری که شما در کوبا انجام دادید به چه نتیجه ای می رسید؟
خب، این استراتژی جدید آمریکایی ها است که براساس تجربه ای که در سراسر دنیا داشتند آن را اجرا کردند. اما به باور من فقط زمانی آنها می توانند از این کار نتیجه بگیرند که مردم این کشورها از حمایت از انقلاب شان دست بردارند. مثلا آنها موفق به براندازی میلوشویچ، رهبر یوگسلاوی شدند چرا که به واسطه آنچه در این کشور روی داد، تصویر او در میان مردم مخدوش شده بود. درست همین اتفاق در اوکراین هم افتاد چون یانکویچ از حمایت مردمی چندانی برخوردار نبود. در واقع در هر نقطه از دنیا دولت هایی که از سوی مردم حمایت نمی شوند می توانند سرنوشت مشابهی داشته باشند. در حالیکه در کشورهایی که حکومتی مشروع و قدرتمند دارند و مردم نیز از انقلاب خود دفاع می کنند، اجرای این نقشه قطعا با شکست مواجه خواهد شد.
اگر نقشه آنها با شکست مواجه شود، گام بعدی چه خواهد بود؟
در این صورت آنها باز هم روی آن کار می کنند تا نواقص آن برطرف شود. در واقع ما دشمن آنها محسوب می شویم. یعنی کوبا، ونزوئلا و بطور کلی هر آنچه در منطقه آمریکای لاتین در جریان است برای آمریکایی ها بیگانه است. ما از روند فعلی دنیا ناراضی هستیم چرا که در دنیایی زندگی می کنیم که تحت سیطره نظام سرمایه داری است. نظامی که حتی نمی توان آن را امپریالیست نامید، چیز جدیدی که تفاوت زیادی دارد با آنچه که سال ها قبل پیروان مارکس در تاریخ نوشته اند. بهرحال از نگاه آنها ما دشمن هستیم. بنابراین در مقابل ما هم نقشه دیگری را پیاده می کنیم که با راه حلی که دنیا در اختیار ما قرار داده متفاوت است. ما خود می دانیم که چگونه باید این کار را انجام داد. کوبا، ونزوئلا و به طور کلی تمامی کشورهای عضو اتحادیه بولیواری (آلبا) نشان داده اند که می توانند در این مسیر موفق باشند و وقفه ای که افتاده است تاثیری در کار آنها نخواهد داشت. 55 سال از حیات انقلاب کوبا می گذرد. این انقلاب به کمک اراده سیاسی دستاوردهایی داشته است که دولت آمریکا با همه سرمایه ای که در دنیا در اختیار دارد از نیل به آن ناتوان بوده است. پس نمی تواند نمونه خوبی باشد.
من بارها از دانشجویانم پرسیده ام که آیا باور می کنید معترضان در اسپانیا، هزاران ومیلیون ها نفر از کسانی که کار خود را در اسپانیا، یونان و یا کشورهای دیگر از دست داده اند، می خواهند بدانند ما چه می کنیم؟ آیا باور می کنید آنها می خواهند بدانند چاوز و فیدل که بودند؟ آیا باور می کنید آنها می خواهند بدانند ما با وجود امکانات محدودی که در اختیار داریم و تنها به امید انقلاب و تقسیم عادلانه ثروت چه کارهایی انجام می دهیم؟ آنها مشتاق هستند که بدانند سرانجام نظام سرمایه داری چه خواهد شد؟ با وجود میلیارد ها دلاری که باید روزانه برای فریفتن مردم و ارائه چهره محبوبی از خود هزینه کند تا کی می تواند به حیات خود ادامه دهد؟ اگر مردم به ماهیت واقعی ما پی ببرند چه روی می دهد؟ اگر آنها انقلاب کوبا و ونزوئلا را واقعا بشناسند چه اتفاقی می افتد؟ اگر هم اکنون با یک اسپانیایی صحبت کنید و از او درباره چاوز بپرسید متوجه می شوید که او ایده وحشتناکی درباره چاوز دارد چرا که چنین تصویری در ذهن او شکل گرفته است، چرا که چنین باوری از سوی رسانه ها به او القا شده است. اما اگر همه این مردم با حقیقت ماجرا آشنا شوند به مقابله با این دشمنان بر می خیزند. پس ما باید در این مسیر پیشگام باشیم.
از منظر حاکمیت ملی چگونه می توان با سیا مقابله کرد؟ ما درباره آگاهی مردم صحبت کردیم که پایه و اساس این گونه حرکت ها را تشکیل می دهد. حال، بطور خاص، چگونه می توان فعالیت های سیا را پیش بینی کرد؟ پیشنهاد شما چیست؟
به نظر من همانطور که چاوز و فیدل گفته اند وحدت کلید پیروزی بر استکبار است. این گفته شعار نیست، در واقع تنها راه مقابله با چنین نقشه و ترفندی که ریشه در نظام سرمایه داری دارد و در سیا طراحی شده است، وحدت مردم است. منظور شما وحدت میان نیروهای نظامی و مردم عادی است؟ بله، منظور وحدت همه جانبه است. یعنی علی رغم همه تفاوت ها مردم در قالب یک ملت با یکدیگر وحدت داشته باشند. چرا که هر جا که در میان مردم تفرقه وجود داشته باشد، جریان شکل دیگری پیدا می کند. برای شکست دادن ما از طریق این گونه اقدامات و تهاجمات، آنها باید بیشتر بر روی چه بخش هایی متمرکز شوند؟ آنها باید بر نیروی مردم فائق آیند. به باور من تجربه ای که ما در کوبا داشته ایم به خوبی این حقیقت را نشان می دهد. تجربه دیگر کشورها نیز موید این مطلب است.هرگاه همچون کوبا، مردم در صف اول دفاع از انقلاب ایستاده اند چه روی داده است؟ در مواقعی که مردم از انقلاب خود حمایت نکرده اند چه اتفاقی افتاده است؟در واقع ما بارها موفق شده ایم سیا و آمریکا را شکست دهیم چرا که از حمایت مردم برخوردار بوده ایم. آیا سازمان سیا به منظور طرح نقشه های خود از اطلاعات شبکه های اجتماعی و مواردی نظیر آن نیز استفاده می کند؟ باید گفت آنها در این زمینه استاد هستند. در واقع افشاگری های اسنودن، اخباری که در ویکی لیکس منتشر می شود و تمام مواردی که همه از آن اطلاع به ما ثابت کرده است که سرورها و فضای اینترنت در اختیار آمریکایی ها است. مقصد نهایی تمامی سرورها آمریکای شمالی است. آنها "مادر" اینترنت هستند و کلیه شبکه ها و سرویس ها تحت کنترل آنها قرار دارد. آنها به تمامی اطلاعات دسترسی دارند و از ثبت و ضبط این اطلاعات ابایی ندارند. فیس بوک پایگاه اطلاعاتی خارق العاده ای است. مردم از همه چیز در فیس بوک صحبت می کنند، اینکه دوستانشان چه کسانی هستند، سلیقه آنها چیست، چه فیلم هایی را تماشا می کنند و از چه چیزهایی استفاده می کنند. در واقع فیس بوک یک منبع اطلاعاتی دست اول به شمار می رود. بعد از اتفاقی که در ونزوئلا رخ داد، آیا باز هم با کلی کیدرلینگ در ارتباط بوده اید؟ خیر، من بعد از آن اتفاق ارتباطی با او نداشته ام و اصلا نمی دانم مقصد نهایی او کجا بود (کیدرلینگ به دلیل ملاقات با تروریست ها و کمک مالی به آنها از ونزوئلا اخراج شد). به نظر شما، با توجه به تجربه ای که کیدرلینگ داشت تا چه اندازه موفق شده بود در ونزوئلا و دانشگاه های این کشور نفوذ کند؟ به عقیده من او در این زمینه پیشرفت زیادی داشته است. کیدرلینگ بسیار باهوش بود، خوب تعلیم دیده بود، قابلیت های زیادی داشت و واقعا به کار خود ایمان داشت. به بیان بهتر، او، به زعم خود، معتقد بود کار درستی انجام می دهد. در واقع او نماینده بی چون و چرای نظام سرمایه داری و از نخبگان آن بود. کیدرلینگ خود بخشی از کاری بود که انجام می داد و هیچ گونه تناقضی میان آنها وجود نداشت. به همین دلیل با توجه به تجربه و قابلیت های او تردیدی ندارم که او توانسته بود در ماموریتش پیشرفت خوبی داشته باشد، ماموریتی که در بلند مدت آن را ادامه خواهد داد و همچنان تلاش خواهد کرد تا تغییری در جریان کنونی دانشگاه های ونزوئلا به وجود بیاورد.
از میان همه کسانی که به واسطه ارتباطات خود به مردم دسترسی دارند، مثل فعالان جنبش های سیاسی و اجتماعی، سیا بیشتر به دنبال جذب چه کسانی است؟
آنها کسانی را که بخواهند پیدا می کنند، در واقع آنها تلاش می کنند تا افراد مد نظر خود را بیابند. اگر جوانی رهبری جنبش یا گروهی را به عهده داشته باشد آنها می کوشند تا در جهت منافع خود او را جذب کنند. به همین دلیل ما باید رهبران جنبش ها را تعلیم دهیم. ما نمی توانیم آنها را به حال خود رها کنیم و به دست دشمن بسپاریم که در صورت تسلیم آنها، دشمن از این فرصت استفاده می کند. به عبارت دیگر، هر نقشه ای که ما بی توجه از کنارش عبور کنیم، هر طرحی که از نظر ما بی اهمیت باشد، فرصتی است که دشمن با تمامی امکانات و منابع نامحدودش از آن بهره می گیرد. چرا که نگاه آنها به آینده است و جوانان در این مسیر نقش کلیدی ایفا می کنند.
نکته خوب این است که آمریکای لاتین سرشار از نیروی جوان است. انقلاب آمریکای لاتین با همه گستردگی اش متعلق به جوانان است. چرا که اگر اینگونه نباشد هرگز نتیجه بخش نخواهد بود. در واقع اگر بتوانیم نگرش جوانان را تغییر دهیم آنها باور می کنند که تنها راه حل برطرف کردن مشکلات مقابله با نظام سرمایه داری است. در این صورت و به همین سادگی می توان آرامش را به آمریکای لاتین بازگرداند.
همانطور که می بینید آنچه در ونزوئلا در جریان است، مشابه طرحی است که زمانی در کوبا اجرا شده بود. در واقع اگر کاپوتی با کارگزاران آمریکایی صحبت نکرده بود و به آنها نگفته بود که نقشه آنها برای برپایی شورش تا چه اندازه احمقانه است، آلسی فرر آنقدر خوش اقبال نبود که زنده بماند. حالا درونزوئلا، لئوپولدو لوپز به جای فرر قرار گرفته است. اما مقامات این کشور نتوانستند او را از دامی که برای قربانی کردنش ترتیب داده شده بود مطلع کنند و یا حتی پیش از اینکه اتفاقی بیفتد او را بازداشت کنند. سیا تمایل زیادی داشت که چنین فرد تحصیل کرده ای را از آن خود کرده و در نهایت قربانی کند و سپس به تخطئه انقلابیون ونزوئلا بپردازد، درست همان کاری که در صورت کشته شدن فرر در کوبا درصدد انجام آن بود. دراین میان آزاردهنده ترین نکته این است که آنها به واسطه برخورداری از منابع مالی و امکانات نامحدود هر کسی را که مایل باشند آموزش می دهند و هرگاه ببینند مرگ او به پیشبرد اهداف شان کمک می کند، به راحتی اجازه مرگ او را صادر می کنند.
همان عناصری که زمانی در صربستان و کرواسی دست به خرابکاری زدند، حالا در اوکراین حضور دارند. به نظر شما این تعجب آور نیست؟ در سال 2009 این شیوه در بولیوی هم به اجرا در آمد و با شکست مواجه شد. به لطف مهارت تیراندازی پلیس فدرال اوو و نمایندگان مجلس بولیوی هنوز هم زنده هستند. شورشیان بولیوی که تجربه خوبی داشتند، از بالکان آمده بودند ولی در آنجا آموزش ندیده بودند. در واقع بازیگردانان این نمایش امید داشتند از بولیوی یک یوگسلاوی دیگر بسازند.
تعجب آور نیست که چگونه سیا به واسطه سفیر آمریکا در بولیوی به حمایت مالی از مزدوران سابق بالکان می پردازد. در واقع هر کس که از این موضوع شگفت زده است باید بداند که دیپلمات های آمریکایی سایه سیا و ابزار کلیدی هستند در دست سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا که به کمک آنها در هر کجا که بتواند، اقدامات غیر انسانی خود را انجام می دهد.
بخش دوم مصاحبه به شرح زیر است:
با مقایسه آنچه در ونزوئلا روی داد با کاری که شما در کوبا انجام دادید به چه نتیجه ای می رسید؟
خب، این استراتژی جدید آمریکایی ها است که براساس تجربه ای که در سراسر دنیا داشتند آن را اجرا کردند. اما به باور من فقط زمانی آنها می توانند از این کار نتیجه بگیرند که مردم این کشورها از حمایت از انقلاب شان دست بردارند. مثلا آنها موفق به براندازی میلوشویچ، رهبر یوگسلاوی شدند چرا که به واسطه آنچه در این کشور روی داد، تصویر او در میان مردم مخدوش شده بود. درست همین اتفاق در اوکراین هم افتاد چون یانکویچ از حمایت مردمی چندانی برخوردار نبود. در واقع در هر نقطه از دنیا دولت هایی که از سوی مردم حمایت نمی شوند می توانند سرنوشت مشابهی داشته باشند. در حالیکه در کشورهایی که حکومتی مشروع و قدرتمند دارند و مردم نیز از انقلاب خود دفاع می کنند، اجرای این نقشه قطعا با شکست مواجه خواهد شد.
اگر نقشه آنها با شکست مواجه شود، گام بعدی چه خواهد بود؟
در این صورت آنها باز هم روی آن کار می کنند تا نواقص آن برطرف شود. در واقع ما دشمن آنها محسوب می شویم. یعنی کوبا، ونزوئلا و بطور کلی هر آنچه در منطقه آمریکای لاتین در جریان است برای آمریکایی ها بیگانه است. ما از روند فعلی دنیا ناراضی هستیم چرا که در دنیایی زندگی می کنیم که تحت سیطره نظام سرمایه داری است. نظامی که حتی نمی توان آن را امپریالیست نامید، چیز جدیدی که تفاوت زیادی دارد با آنچه که سال ها قبل پیروان مارکس در تاریخ نوشته اند. بهرحال از نگاه آنها ما دشمن هستیم. بنابراین در مقابل ما هم نقشه دیگری را پیاده می کنیم که با راه حلی که دنیا در اختیار ما قرار داده متفاوت است. ما خود می دانیم که چگونه باید این کار را انجام داد. کوبا، ونزوئلا و به طور کلی تمامی کشورهای عضو اتحادیه بولیواری (آلبا) نشان داده اند که می توانند در این مسیر موفق باشند و وقفه ای که افتاده است تاثیری در کار آنها نخواهد داشت. 55 سال از حیات انقلاب کوبا می گذرد. این انقلاب به کمک اراده سیاسی دستاوردهایی داشته است که دولت آمریکا با همه سرمایه ای که در دنیا در اختیار دارد از نیل به آن ناتوان بوده است. پس نمی تواند نمونه خوبی باشد.
من بارها از دانشجویانم پرسیده ام که آیا باور می کنید معترضان در اسپانیا، هزاران ومیلیون ها نفر از کسانی که کار خود را در اسپانیا، یونان و یا کشورهای دیگر از دست داده اند، می خواهند بدانند ما چه می کنیم؟ آیا باور می کنید آنها می خواهند بدانند چاوز و فیدل که بودند؟ آیا باور می کنید آنها می خواهند بدانند ما با وجود امکانات محدودی که در اختیار داریم و تنها به امید انقلاب و تقسیم عادلانه ثروت چه کارهایی انجام می دهیم؟ آنها مشتاق هستند که بدانند سرانجام نظام سرمایه داری چه خواهد شد؟ با وجود میلیارد ها دلاری که باید روزانه برای فریفتن مردم و ارائه چهره محبوبی از خود هزینه کند تا کی می تواند به حیات خود ادامه دهد؟ اگر مردم به ماهیت واقعی ما پی ببرند چه روی می دهد؟ اگر آنها انقلاب کوبا و ونزوئلا را واقعا بشناسند چه اتفاقی می افتد؟ اگر هم اکنون با یک اسپانیایی صحبت کنید و از او درباره چاوز بپرسید متوجه می شوید که او ایده وحشتناکی درباره چاوز دارد چرا که چنین تصویری در ذهن او شکل گرفته است، چرا که چنین باوری از سوی رسانه ها به او القا شده است. اما اگر همه این مردم با حقیقت ماجرا آشنا شوند به مقابله با این دشمنان بر می خیزند. پس ما باید در این مسیر پیشگام باشیم.