وصیتنامه حماسه آفرین عملیاتی فتح 5

وصیتنامه حماسه آفرین عملیاتی فتح 5

"بسم رب الشهداء و الصالحین"

"یا ایها الذین آمنو لاتکونوا کالذین کفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربو فی الارض او کانوا غزی لو کانوا عندنا ما ماتوا و ماقتلوا لیجعل الله ذالک حسره فی قلوبهم و الله یحیی و یمیت و الله بما تعلمون بصیر"

آل عمران آیه 150

ای گرویدگان به دین اسلام شما بمانند آنان که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید که گفتند که اگر برادران و خویشاوندان ما به سفر نرفته و یا به جنگ حاضر نمی شدند به چنگ مرگ نمی افتادند این آرزوی باطل را خدا حسرت دل آنان خواهد کرد خداست که زنده میگرداند و می میراند (هروقت و هر سبب که می خواهد) و به هر چه کند آگاه است.

"من ساء ل الله التوفیق ولم یجتهد فقداستهزاء بنفسه" (امام رضا(ع))

خدایا تو را شکر می کنم که تو دعوتم کردی و من بدستور تو و برای رضای تو و برای رسیدن بتو و درک جوارت لبیک گفتم، امر کردی بیا، انتخاب کردی، اشعه هائی از مقام وقرب و مهر و محبت خود را تاباندی، کرامت نشان دادی، امتحان کردی و میکنی،این من نبودم که لبیک گفتم منی نبود همه چیز توئی،تو خواستی بیایم و آمدم و امر کردی و شد و آمدم و بودنم و نبودنم با تست آمدم تا با گریاندن و گریستن به ذلت خود و خندان به عفوت و چشاندن لذت شهادت و راز و نیاز قبل از وصل و درک معرفت خود نائل کنی،بار الها همه چیز توئی منی نیست که بیاید و نیاید خودت هستی توئی که بر می گزینی و می گوئی بیا چون می خواهی به ملائکه نشان بدهی که یک بنده ذلیل و گنه کار چگونه اطلاعت می کند و از ذلت در برابر عظمتت صورت بر خاک مینهد و ضجه میزند و در سنگرهای مقدس جبهه العفو العفو زمزمه می کند و منهم آمدنم فقط برای تو باشد آوردی و آمدم که بروم رفتنی که در راه تو باشد خدایا حال که بر گزیدی برای وصال دلتنگم و عجول (امیدوارم به رحمتبا وسعت و سرشارت که در لحظه پرواز لذت راز و نیاز را بمن عطا کنی بارالها من به امید آمدم ،گام بر داشتن من به امر تو و به امید رضایت تو وصال تو بوده بدان امید آمدم که آنچه می خواهی بشوم و بشود آنچه امر توست و آنچه می خواهی بکنب  و بسوی خود ببری و رجعت کنم در حال یقین و درک و لمس عظمت و قدرت و حکومتت، ای دوست و ای مهربان وای فریاد رس، ای منتظر به نیدن استغاثه ها و ای عزیز و ای بزرگ به بزرگی گنجایش هستی و بیشتر، روحم و فکرم توانائی و تحمل عظمت  و قدرت و رحمت تو را ندارد از بخششت این را فهمیدم و فهماندی که بخشیدی و اما با رالها بقیه کارم را هم از تو می خواهم به حرمت عزیزان  در گاهت اصلاح کنی و سامان بخشی و مرا که انتخاب کردی و اورده ای که به دیدار خود منورم سازی انشاء الله به نزد خود ببری با شهیدان همنشین سازی و محشور فرمائی ،خدایا تو خود میدانی بهترین لحظات زندگی که میتوانم از تمام تاریک ها ببینم زمانی بود که نعمت تماس مختصری بود که در زمان مجروحیت بمن اعطا کردی و امر کردی درک کنم  آن چند دقیقه شیرین که با دهان پر خون و حنجره متلاشی صدای تو کردم و لبیک گفتی و در حال صلوات بر محمد وآل محمد بودم و چه خوش بودیم فراموشم نمی شود لحظه ای را که پس از پنج ماه که تمام دکترهای متخصص عاجز از معالجه ام بودند در یک لحظه ولی به درازای پرواز معنوی روح ها که شفا دادی در تکیه شهداء در لحظه ای که می خواندمت یا غیاث المستغیثین و مرا مورد لطف قرار دادی با کرامتت و توانستم دوباره با صدای بلند استغاثه بکنم و فریاد بزنم که گنه کار و ذلیلت را شبها به حضور می پذیرفتی تا صورت به زمین بسایم و تو خود بیدارم می کردی و به یا رب من لبیک می گفتی چون می خواستی به ملائکه نشان بدهی که اوج ذلت یک بنده در استغاثه و توبه تابه چه درجه است که با اشک چشم ریش و صورت خود را گل می مالد و من می آمدم به نیایش تو و تا صبح من بودم و تو ووقت سحر دلتنگ و نالان از کوتاهی شب تو بودی که می خواستی و من می آمدم و بمن یاد می دادی که چه بگویم و قتی در اوج رحمتت به حضور می پذیرفتی از شعله های عشقت می جوشیدم و همه اطرافم را باشک چشم خاک های مقدس را که شهدا در آنجا قدم زده بودند تو طیا می کردم و گل می گرفتم و به سر و صورت می مالیدم و مطمئن بودم که از مشاهده بنده خوار و ذلیلت رحمتت بجوش می آمد و نشان می دادی بنده گنهکار و پشیمان را که چگونه به امرت مطیع گشته بار الها آن موقعی که قطرات اشکم را چون باران سرازیر میکردی میدانستم که توئی و هستی و مشاهده می کنی و مشاهده میکردی و همین برایم مقام بود بخشت برایم تمام بود چون لبخند رضایت که می زدی به من می فهماندی و اعلام می فرمودی که تو را بخشیدم و هر روز به اطمینان من می افزودی همیشه به انتظار و تماس مجدد با تو روز ها و شبها با عشقت سر به بیابانها می نهادم و می نهادی و پروازم میدادی به اوج پرواز روح ها و من راضی بودم که پرنده دست آموز تو باشم و انتخاب کردی که بچینی چون گلهای دیگر و من مشتاق و در انتظار بار الها حال که مراانتخاب کردی و انتخاب شدم و به درک جوارت و جادها را هموار کردی و آماده پرواز  بسوی خودت نمودی خدایا رحمتت می خوانم یا رب لذت عبادت شهادت را به من بچشانی و من با اشک شادی و خندان بدیدارت پرواز کنم خدایا مرا بدیدار مولایم حسین خوشنود و به شفاعتش برسان، بار الها در صورت صبر و تحمل پدر و مادرم لیاقت مفقود الاثر را خواهانم از پدر و مادرم می خواهم که از نعمت بزرگ و افتخاری که نصیبشان شده است تشکر گزار باشند چون خداوند رحمان و رحیم کلیه ناله هایم را تقبل نمود مسئله خاصی ندارم

روزی در جبهه دیدم اولیاء خداوند رئوف را که به ما لطف فرمودند آن سه مولا که یکی در جلو و دو نفر دیگر در پشت سر شان به سنگرها سرکشی می فرمودند و من در حال سلام دادن نماز بودم نزدیک صبح بود و مرا مورد لطف قرار دادند و به بسیجیان مرحمت فرمودند و داخل سنگر ما شدند و راضی بودند و من خیره به عظمت و نورانیت چهره ها فقط عرضم اینست که از خداوند بخواهیم بسیجی شویم و بسیجی فکر کنیم و بسیجی عمل کنیم و عبادت و اطلاعت امرا و بکنیم و مطیع رهبرمان باشیم تا خداوند ما را به دیدار اولیاء خودش مفتخر فرماید پیام یک شاگرد تنبل کلاش اول در دانشگاه بسیج چیزی نمی تواند باشد بجز اینکه بگوید بسیج در عین قدرت و عظمت و معنویت و بزرگی و الهی بودنش در اجتماع و در بین نیروهای مسلح انقلاب مظلوم است و مظلوم.

آرزوی بسیجی بودن و بسیجی ماندن و شهید شدن دارم

      و السلام

         برادر میریداله غنی زاده

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:وصیت نامه + شهید + کاوشگر روز, ] [ 8:20 ] [ رضا ملک زاده ]
[ ]