راهبرد دو وجهی کاخ سفید در وین ۶
بنابراین، مذاکرات وین ۶ در حالی برگزار شد که آمریکایی ها بر موضع خود در خصوص موضوعات اساسی (ظرفیت غنی سازی بویژه تعداد سانتریفیوژها، تحریم ها، رآکتور اراک، تحقیق و توسعه در حوزه سانتریفیوژها) پافشاری نموده و با تطویل مذاکرات سعی در امتیازگیری بیشتر دارد. این نوع رفتار کاخ سفید به حدی بوده که وزیر خارجه ایران که ابراز خوش بینی نسبت به نتایج مذاکرات می کردند، در یادداشتی سخن از توهم غربی ها و عدم واقع بینی آن ها به میان آورد و اعلام کرد که هنوز طرف مقابل از واقعبینی لازم برخوردار نیست و بایستی واقعیتها را ببینند و توهمات را کنار گذاشته و حقوق ایران را محترم بشمارند. حال این سوال مطرح می شود که آمریکایی ها با چنین مواضع و توهماتی آیا در لحظات پایانی مذاکرات وین ۶ عقب نشینی خواهد کرد و به قول آقای ظریف توهمات را کنار خواهد گذاشت و واقعیت ها را مدنظر خواهد داد؟ یا بر عکس آیا تیم ایران، خطوط قرمز خود را به گونه ای تعدیل خواهد کرد که در نهایت رضایت طرف مقابل جلب شده و تن به سند توافق نهایی دهد؟
آنچه آشکار است با توجه به سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع مدیران و کارکنان سازمان انرژی اتمی، تیم هسته ای نمی تواند و اجازه ندارد از خطوط قرمز ترسیم شده عقب نشینی نماید. مواضع و سیاست های اعلامی رئیس جمهوری، وزیر خارجه و معاون وزیر خارجه و سایر اعضای تیم هسته ای نیز بیانگر پافشاری بر موضوعات اساسی است. از سوی دیگر به نظر می رسد که در شرایط فعلی، آمریکا و برخی از اعضای گروه غربی ۱+۵ نیز حاضر به پذیرش ظرفیت غنی سازی با تعداد ۵۴۰۰۰ سانتریفیوژ، لغو تمام تحریم ها، حفظ ماهیت رآکتور آب سنگین اراک و حفظ تحقیقات و توسعه در زمینه سانتریفیوژهای نسل جدید نیستند، زیرا به اعتقاد آن ها، که بارها یادآوری کرده اند، توافق نکردن، بهتر از توافق بد است. بنابراین، در صورتی که اتفاق غیر منتظره ای نیافتد (که معمولاً در حوزه سیاست چنین اتفاقات و یا به تعبیر آینده پژوهان، رویدادهای شگفت انگیز رخ می دهد) دو گزینه پیش رو طرفین خواهد بود، اعلام شکست مذاکرات و یا تمدید مذاکرات.
دلایل متعدد حکایت از این واقعیت دارد که واشنگتن علی رغم سیاست های اعلامی اش، نمی تواند و نمی خواهد که مذاکرات به شکست بیانجامد. زیرا:
۱٫ براساس مواضع اعلامی و اعمالی کاخ سفید بویژه اوباما، هیچ راهی به جز دیپلماسی برای حل مساله هسته ای ایران وجود ندارد. زیرا به گفته اوباما، وی اگر میتوانست تکتک پیچ و مهرههای تأسیسات و برنامه هستهای ایران را باز میکرد.
۲٫ به باور اغلب مقامات آمریکایی و غربی توافق ژنو، یک اقدام بی سابقه بوده و توانسته پیشرفت هسته ای ایران را جلوگیری نماید. چنانچه اوباما گفت: «برای اولین بار در ۱۰ سال گذشته توانستیم گسترش برنامه هستهای ایران را متوقف و بخشهایی از آن را به عقب ببریم.» بنابراین، به نظر می رسد هر موضوعی را که این روند و وضعیت را به نقطه صفر بر گرداند، برای دولت آمریکا قابل پذیرش نباشد.
۳٫ مهم تر از همه موضوع و توانمندی هسته ای ایران، برای آمریکایی ها آشکار است. لذا محدود سازی آن برایشان ارزش راهبردی دارد. به باور آن ها، اگر مذاکرات کنونی به شکست بیانجامد نه تنها احیای آن بسیار دشوار خواهد شد، بلکه بسترهای بهتری برای پیشرفت توانمندی های هسته ای ایران فراهم خواهد شد.
۴٫ شرایط و روندها در مذاکرات به گونه ای رقم خورده که هر نوع شکست در مذاکرات در افکار عمومی داخل ایران و خارج به پای آمریکایی ها نوشته خواهد شد. هر چند مقامات کاخ سفید این روزها سعی دارند با مصاحبه های نمایشی، موضوع شکست آینده را به گردن ایران بیاندازند، اما همه دلایل نشان می دهد که شکست مذاکرات، نه تنها فضای روانی مورد نظر آمریکایی ها را برای احیای فشارهای جدید علیه ایران فراهم نمی سازد، بلکه افکار عمومی بر اساس پیش بینی هایی که رهبر معظم انقلاب از عدم خوشبینی مذاکرات مطرح ساخته بودند، موضع قاطع و منسجمی را علیه سیاست های غربی ها خواهند گرفت. به عبارتی شکست مذاکرات، پایه های مردمی حمایت از دیپلماسی مقاومت در حوزه هسته ای را بیش از گذشته تقویت خواهد کرد.
بنابر نکات فوق، هزینه و فایده شکست مذاکرات برای کاخ سفید برابری نمی کند، لذا مقامات امریکایی علی رغم اولتیماتوم هایی که می دهند، از ناکامی طرح اقدام مشترک استقبال نمی کنند. اما از سوی دیگر این نکته نیز حائز اهمیت است که واشنگتن حاضر نیست به سادگی و در شرایط فعلی “سیاست متوازن سازی” خواسته های خود با خواسته های ایران را دنبال کند. در واقع عوامل مختلف دخیلند که کاخ سفید همچنان از “سیاست تحمیل” و ” امتیازگیری” در لحظات آخر پی روی نماید. این عوامل عبارتند از:
۱٫ عامل اساسی اتخاذ سیاست موصوف این است که پذیرش سیاست های هسته ای ایران به معنای پذیرش اقتدار ایران و نقض غرض اصلی آن ها در قبال جمهوری اسلامی است. در واقع راهبرد اصلی آمریکا علیه ایران، و بویژه دشمنی نظام سلطه در موضوع صرفاً هسته ای نهفته نیست، بلکه گره خوردن این موضوع با اقتدار ملی جمهوری اسلامی ایران است. لذا از نظر آنها توان هسته ای صلح آمیزی که موجبات تقویت قدرت و قدرت افکنی جمهوری اسلامی ایران را به دنبال داشته باشد، غیر قابل قبول است.
۲٫ عامل فرعی نیز وجود دارد که ناظر بر فشار صهیونیست ها و لابی های آنها در آمریکا و سیاستمداران افراطی این کشور است. تاکنون این فشارها نشان داده است که مقامات کاخ سفید نمی توانند برخلاف نظرات آنها عمل نمایند. مواضع اوباما و کری در جمع صهیونیست ها و یا حتی در جمع کنگره آمریکا مؤید این نکته است.
۳٫ سومین عامل به برآورد و توهم هایی مربوط می شود که مقامات آمریکا از وضعیت داخلی ایران و فشارهای تحریمی دارند. آنها بر این پندارند که محاسبات ایرانی ها با فشارها تغییر کرده و برجسته سازی تبعات شکست مذاکرات، می تواند آنها را وادار به دادن امتیاز بیشتر نماید.
مجموع نکات موصوف، به این نتیجه رهنمون می شود که سیاست در مذاکرات وین ۶ دو وجهی است؛ سیاست حفظ مذاکرات و جلوگیری از شکست آن در کنار سیاست تحمیل و امتیاز گیری بر اساس اهرم های جنگ روانی و امیدهای واهی طرف غربی از برخی نگرش های داخلی جامعه که البته این نگرش ها طرفدار زیادی هم ندارد.
نظرات شما عزیزان: